به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ اولین روز از همایش هانری کربن عصر روز گذشته با حضور اساتید برجسته فلسفه در سالن دکتر شهیدی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی دومین سخنران این همایش بود. وی در ابتدا با اشاره به اینکه همه ما خیلی به هانری کربن مدیون هستیم، گفت: من فکر می کنم یکی از بحران های انسان امروز این است که نمی توانیم به پرسش چیستی و کیستی پاسخ دهیم. ما نمی دانیم که مفاهیمی مثل من مسلمانم، من ایرانیم و من شیعه ام چه معنایی می تواند داشته باشد. پاسخی که کربن به این سئوال ها می دهد پاسخ اصیلی است. او ایرانی و ایرانیت را به منزله یک سنت تاریخی می شناسد و با اینکه سالهاست از دنیا رفته خیلی از جریانات و دانشگاههای ما جلوتر است. ما نمی توانیم و نمی دانیم که چگونه می توانیم تاریخ مفهومی خود را بنویسیم البته این اواخر افرادی مثل علامه طباطبایی به این موضوع پی برده اند که ما چگونه می توانیم تاریخ خود را تقلیل پذیر بنویسیم.
وی افزود: به اعتقاد من فهم کربن درباره ایران فهم بسیار اصیلی است. سخن من این است که خیلی ها هانری کربن و «ایزوتسو را به منزله مورخ که در یک حوزه خاص پژوهش هایی داشته و کوشیده مطالعات نسخه شناسانه داشته باشد، می شناسند اما من فکر می کنم تلاش های کربن تا سطح تفکر فلسفی ارتقا پیدا کرده است. آنچه که این دو نفر مطرح کرده اند نوعی تلاش برای چارچوب مشترک و واحد است. سئوالی که پیش می آید این است که چرا چهره هایی مثل کربن و ایزوتسو دنبال ایده فلسفه تطبیقی هستند و چه ضرورتی وجود دارد که کربن به طرح فلسفه تطبیقی بپردازد. آیا فلسفه تطبیقی با نحوه زیست ما ارتباط دارد یا ناشی از یک نوع کنجکاوی است. پاسخ ما این گونه است طرح فلسفه تطبیقی مبتنی بر ضرورت های فلسفی و نظری است و بدون درک این ضرورت هیچ کس نمی تواند به فلسفه تطبیقی بپردازد. اکثر ما فکر می کنیم فلسفه تطبیقی یعنی پاره ای از مقایسه ها در حالی که این گونه نیست و فلسفه تطبیقی نوعی تلاش عمیق فلسفی است.
عبدالکریمی در ادامه با طرح این سئوال که چرا کربن فلسفه تطبیقی را مطرح کرد، ادامه داد: در روزگار کنونی بعد از مدرنیته، تمدن غرب جهانی شد و عقلانیت مدرن همه جای دنیا و شرق در محاق غرب قرار گرفته است و چیزی از شرق جز در موزه ها باقی نمانده حتی در ملل شرقی هم از شرق خبری نیست. با دنیای مدرن زیست جهان جدیدی گشوده شده است. ماکیاولی خودش را به کریستف کلمب تشبیه می کند و می گوید من در حوزه سیاست و اخلاق قاره جدیدی کشف کردم. سئوال او این است که آیا سرزمین جدید زیستگاه مناسبی برای حیات بشری است یا نه. کسی می تواند به فلسفه تطبیقی بپردازد که انگیزه داشته باشد و نسبت خود را با جهان کنونی بداند. فلسفه تطبیقی گمشده ای است که نسبت به زیست جهان کنونی خرسند نیست. کربن و ایزتسو هم این گونه بودند که سراغ فلسفه تطبیقی رفتند. آنها می خواهند به بحران جهان کنونی مثل بحران معنا و نهیلیسم جواب بدهند. کسی که نگاه آگوست کنتی دارد نیازی ندارد به گذشته رجوع کند اما کسی که به گذشته رجوع می کند کسی است که می خواهد به فلسفه تطبیقی توجه داشته باشد. فلسفه تطبیقی می خواهد از آزادی انسان دفاع کند. هایدگر در کتاب پرسش از تکنولوژی خود می گوید خطری زیانبارتر از انفجار سلاح های هسته ای انسان را تهدید می کند و آن اینکه بشر شیوه های دیگر تفکر را از بین می برد و فقط یک گونه می اندیشد و با هیچ تفکر دیگری آشنا نیست.
این استاد فلسفه اضافه کرد: کسی که به فلسفه تطبیقی توجه می کند می خواهد عقلانیت جدید و متافیزیکی را بشناسد و دنبال روزنه ای باشد تا در سنن تاریخی ماقبل مدرن عناصری پیدا کند که به زیستن او بتواند کمک کند. فلسفه تطبیقی کربن تلاشی است برای گسستن نهیلیسم بشر در دوره جدید. نهیلیسم یک حادثه نیست. یک رویداد تاریخی است که با ظهور متافیزیک آغاز میشود.
عبدالکریمی در پایان گفت: به عقیده کربن سنن حکمی یگانه پادزهر روزگار نهیلیسم و حکمت ایران یکی از زیبانترین حکمت ها است اما افسوس که به جای روی آوردن به این حکمت به تئولوژی، سیاست و چیزهای دیگر توجه کرده ایم.
نظر شما